پانیذپانیذ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نی نی نازنازی

اولین کوتاهی مو

د خترم واسه عید تصمیم گرفتیم یه کم موهاتو مرتب کنیم که عمو جون در تاریخ ٩٢/١٢/١٦اینکارو واسه شما انجام داد... ...بر خلاف تصور ما اصلا اذیت نکردی و تکون نخوردی...خانم نشستی و مو هاتو عمو جون واست کوتاه کرد....   عکس قبل از کوتاهی مو.....   ...
20 اسفند 1392

آخرین روزهای سال

سلام به همه...سلام به دخمل نازم...داریم کم کم به دومین بهار زندگیت نزدیک میشیم دخملم امسال از سال گذشته بزرگتر شدی...دیگه معنای لباس جدید رو میفهمی آخه وقتی داشتیم لباس واست میخریدیم اگه لباس رو میپوشوندیم که ببنیم اندازت یا نه دیگه نمیذاشتی درش بیاریم وقتی که میامدیم خونه همشو میگرفتی تو دستت به من نمیدادی جا به جاشون کنم این روزها تو خرید خیلی اذیت کردی البته منو نه بابایی پا به پات تو بازار میدویید منم مجبور بودم سریع خرید کنم تا شما بیشتر اذیت نکنی....اما میدونی بعد به دنیا اومدنت من  مرکز خرید بوستان نرفته بودم.آخه چون بوستان به خونمون نزدیک و قبلا هفته ایی یه بار میرفتیم بعد این همه مدت دوست داشتم حسابی بچرخم...به.همین دلیل به ب...
19 اسفند 1392

شانزدهمین ماهگرد

عزیزم ماهگردت مبارک ١٦ ماه تموم شد....چون ماهگردت بود و این هفته هم خونه تکونی نداشتیم از عمو رضا اینا خواستیم تا بیان پیش ما تا شما یه کم با سارا وشهریار بازی کنی متا سفانه انقد شما ها شیطونی کردین که من اصلا یادم رفت عکس بگیرم...بابای قول داد فردا شب مارو ببره بیرون تا یه جشن ٣ نفره دیگه بگیریم...از اون جایی که بابایی خیلی شکمو فقط رستوران و کبابیی رو دوست داره....صبح جمعه رفتیم پارک تا شما حسابی  بازی کنی  بعدش قرار شد شام بریم بیرون اونم به سلیقه بابایی انقدر عجله داری خودت رفتی لباس هاتو آوردی داری میپوشی....اول هم از جوراب شروع کردی... میدونستم میریم کبابی قبل اومدن غذا چند تا لیوان آب خوردی...بازم هی میگ...
19 اسفند 1392

فقط برای تو

امروز جمعه هست دخترم وقتی خوابیده بودی بالا سرت نشستم وچند دقیقه  فقط بهت خیره شدم...ناز دونه من داری بزرگ می شی داری کم کم معنای زندگی کردن مثل ما رو میفهمی...هم دوست دارم زودتر بزرگ شی هم دوست دارم همیشه همین روزهای شیرین بمونن...دخترم این یاداشت رو برای تو مینویسم برای تو تا بدونی تو دنیا عزیزترینم تویی(البته به همراه بابایی) بدون به داشتنت افتخار می کنم  تو بهترین وشیرین ترین نعمت خدا برای منی.... بعد رفتن بابا بزرگ از این دنیا  تو مهمترین و اصلی ترین دلیل بودن منی...تو به من نعمت مادر شدن رو دادی...تو عشق دوباره منی. .دخترم همیشه برات بهترین ها رو میخوام دوست دارم آدم خوب و با سوادی بشی در آینده همیشه به آد...
2 اسفند 1392
1